نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

مثل اینکه هیچ کجای دنیا آینه‌ای نباشد تا با صفا و صیقلش هوای زخمت را تازه کنی و مژده‌ی مرهمش بدهی. راز دل را باید توی پاکترین پارچه پیچید و بقچه کرد گذاشت روی دوش خسته. 

بقچه‌ی تمیزم بعد از سجاده‌ی کهنه شده‌ی مخملی، همان دفتر ساده‌ی آبیست. 

پ.ن: عاشق که دل‌نازک نمیشود. عاشق قرمه‌سبزی‌اش را میپزد، انتظارش را میکشد، و دلتنگی عمیقش را پنهان میکند توی دستهایش.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۹
مهدیه فاتح

همه از همه‌جا حرف میزدند و زل زده بودم به غذاها؛ به قضاوت‌ها. گاهی با دخترک نفیسه جمله‌ای می‌گفتم.

تنهایی، وحشی‌ترین گیاه به سرعت روینده است. قدیم‌ترین و محکم‌ترین پیوند را با آدم دارد. پریشب، از پل که میگذشتیم، چقدر دنیا نماندنی بود. چطور آمدن و برگشتن سوی تو این همه جاذبه دارد اما سهم ما هنوز روی زمین ماندن است؟

میدانی که فقط مهمانی تو را دارم؟ میدانی که چه‌جور دلتنگ سحرهای مدام اشک‌ریختن و خو کردن به این انزوای عریانم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۲
مهدیه فاتح