شرح غم این منزل راه
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۲ ب.ظ
همه از همهجا حرف میزدند و زل زده بودم به غذاها؛ به قضاوتها. گاهی با دخترک نفیسه جملهای میگفتم.
تنهایی، وحشیترین گیاه به سرعت روینده است. قدیمترین و محکمترین پیوند را با آدم دارد. پریشب، از پل که میگذشتیم، چقدر دنیا نماندنی بود. چطور آمدن و برگشتن سوی تو این همه جاذبه دارد اما سهم ما هنوز روی زمین ماندن است؟
میدانی که فقط مهمانی تو را دارم؟ میدانی که چهجور دلتنگ سحرهای مدام اشکریختن و خو کردن به این انزوای عریانم؟
۹۵/۰۳/۱۷