نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

۳ مطلب با موضوع «تا سر گیسوی تو شد سلسله‌دار عاشقان» ثبت شده است

کار من این است که کاری‌م نیست

عاشقم

از عشق تو، عاری‌م نیست


*مولانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۷
مهدیه فاتح

گفتم: «برای گریه، جایی سراغ داری؟»

گفتی:« بله! همین‌جا! باران اگر ببارد...»*


پ.ن:  و کذلک ننجی المؤمنین...تو اگر خدای یونس و مؤمنانی، خدای توبه‌ی داوود هم هستی...خدای ما ریزه‌میزه‌ها. دلخوشی و کس و کار و شغل و سرمایه‌ی ما. ما که فقیر توایم.دست گیر، خدا جان!


* شعر از محمد رمضانی فرخانی‌ست.  ضمیر گفتم و گفتی را من جا به جا کردم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۴
مهدیه فاتح

درد من بر من از طبیب من است

از که جویم دوا و درمانش...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۶
مهدیه فاتح