نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

کلمه ها پرده ای میشوند و آویزان از چشمهایم، نمیگذارند جایی را ببینم. اشک میشوند و نمک گیرم میکنند. دست و دلم را از پرداختن به انبوه کارهای خانه میبندند. بیت شعری سوزناک میشوند و آتش به جانم میزنند. فیلمی بر پرده ی تلویزیون میشوند و هوشم را میپرانند؛ یا خیالهایی زنجیره ای و دور محبوب، که دیوانه ام میکنند. میجنبند؛ وول میخورند و دلم را این سو آن سو میچرخانند. مثل وسوسه ها، وهمها، کهنگی زخمها. مثل بتها که تو را از هر طرف به سمت خودشان میکشانند.

درین شبهای بلند مانده ام دور و دست خالی و بیشتر و پیشتر از هر چیز، بوی پیراهن یوسف را میخواهم. جای این هزار گورکنی که در عمق دلم شبانه روز مشغول کارند، فوج فوج فرشته ها را میخواهم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۱۹:۴۲
مهدیه فاتح

مصرعی قاب بر دیوار سبز خانه ی "آ" هست که هر بار ما را شیفته و شکسته میکند:

چون دوست دلِ شکسته میدارد دوست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۷
مهدیه فاتح