نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب با موضوع «تو نسیم خوش‌نفسی، من کویر خار و خس‌ام» ثبت شده است

مگر آمدن و رفتنمان بیشتر از رفتن و برآمدن نفس است؟ یا مگر عمرمان به قدر یک سجده، بیشتر قد میدهد؟ اگر دست تو را روی سر و شانه‌ام نبینم، اگر نشانه‌هایت ته و توی تاریک قلبم را نوازش نکنند، دوام نمی‌آورم همین یک سجده و یک نفس را هم.

طلوع کن. مشرق ابدی‌ام کن. از همه عمر مغرب و در تبعید بودن گریزانم. گریزان و ترسان...

آفتابا!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۴۴
مهدیه فاتح

و إن خطرت یوما علی خاطر امرئ 

أقامت به الأفراح و و ارتحل الهم...*

قرار کار و بار هستی باید همین بوده باشد: اگر یاد تو بر خاطری گذر کند،  شادی قیام کند و اندوه، کوچ.

 بی‌تغیرترین خاصیت، آن یاد توست...نوری که بار سنگین اعمال نسنجیده‌ام را محو کند. نوری که خون و غبار دنیا را بنشاند.

سلام پدر. سلام اباالحسن.

*ابن فارض مصری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۵
مهدیه فاتح