نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

تب، فرصت پنهان عاشقی و هذیان است. فرصت کنده شدن از دنیا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۹
مهدیه فاتح

حاضر شده روی تخت نشستم و از اندوه اینکه نمیدانم خودم و مهمانی‌ام چقدر از شما دور است، دانه‌های اشک غلتیدند. 

دلتنگم از این همه بعیدی و بعد. گفتم نه کل بکشند، نه نقل بریزند.


پ.ن: تو که نزدیکی. اما طول راه ما را به عطوفتت قیچی کن. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۰۶
مهدیه فاتح

یا هفت ساله یا پنجاه‌ساله بوده‌ام. انگار هیچ وقت میان این‌دو نزیسته‌ام...

به بهانه‌ی بیست و اندی سالگی‌ها.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۰۱
مهدیه فاتح

مگر چه میخواستم ازین بیشتر؟ غایت سادگی و مهربانی تو، همه‌ی طلب همدمی‌ام را کفایت کرد.

با بهار آمدی. خنده‌های مدامت شکوفه زد به بر و روی عزیز پروارت.

 دلداریهایت، نگاههایت، مصمم و محکم بودنهایت، ترسهایت، این همه را بی‌دریغ گذاشته‌ای توی سفره‌ام...نه! ازین بیشتر که نمیخواستم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۴
مهدیه فاتح

یک کاسه‌ی بزرگ فالوده و قیمه‌ی یزدی هم حریف دلگرفتگی قبل از غروب نمیشوند. شب کویر وسط همهمه‌ی بی‌آشنا چه لطفی دارد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۸
مهدیه فاتح
هراسانم. هراسان از بی‌ملاحظگیها و بی‌رعایتیهای هر چند کوچکی که اعتماد را ویران میکنند. ویران! آن هم در حریم امن و امان خانواده. 
*صد سینه سخن دارم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۴۷
مهدیه فاتح