و هو یومک المتوقع...
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ
حاضر شده روی تخت نشستم و از اندوه اینکه نمیدانم خودم و مهمانیام چقدر از شما دور است، دانههای اشک غلتیدند.
دلتنگم از این همه بعیدی و بعد. گفتم نه کل بکشند، نه نقل بریزند.
پ.ن: تو که نزدیکی. اما طول راه ما را به عطوفتت قیچی کن.
۹۵/۰۱/۲۰