نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

در تاریکی و تب

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ

بِنِگر

بنگر به سوی دردی,

که ز کس دوا ندارد...

پ.ن: درد دست و دل, به شرح قرار می گیرد. شرح درد را به اشک داغ شبانه وا می گذارم. جان تفصیلم نیست. تو از همین اشاره, قصه ام را می‌خوانی. کاش شبی به خواب, مرا میهمان آغوش یکی از آیه هایت می کردی; زیارتی که بیداری از پسِ خوابش, دوباره به دنیا بازم نمی آورد ...بازم نمی آورد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۷
مهدیه فاتح

نظرات  (۱)

آرزوی رهایی. آرزوی به صبح رسیدن.
پاسخ:
آی گفتی یاسی. آی گفتی یاسی جانم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی