در تاریکی و تب
جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ
بِنِگر
بنگر به سوی دردی,
که ز کس دوا ندارد...
پ.ن: درد دست و دل, به شرح قرار می گیرد. شرح درد را به اشک داغ شبانه وا می گذارم. جان تفصیلم نیست. تو از همین اشاره, قصه ام را میخوانی. کاش شبی به خواب, مرا میهمان آغوش یکی از آیه هایت می کردی; زیارتی که بیداری از پسِ خوابش, دوباره به دنیا بازم نمی آورد ...بازم نمی آورد.
۹۴/۰۷/۱۷