اکنون
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ
وقتی باید برای امام حسین (ع) مینوشتم ، فهمیدم چقدر کلمات توی دستم آرام نمیگیرند. دور شده ام از نوشتن!
هر روز توی ذهنم یک فرصت امن و جمع و جور گیر میاورم تا بنویسم اما همه ی فرصتها میان ملالها گم میشوند. این بار تا آمدم به خودم وعده ی نسیه ی نوشتن را بدهم، گفتم نه! همین حالا بنویس. هر چه هست را. هر چه نیست را. حیف کلمه های یکه و بالقوه نیست؟
دلم میخواهد قورباغه های این دو ماه را قورت بدهم. بعد میماند پایان نامه؛ برنامه ریزی و بچه.چقدر وقت است رویا نبافته ام. از لیلی؛ از یوسف. از وادی السلام و این من کدر شده و دورافتاده از خوبیها. دلم پر از حرص شده. برای صاف شدن دلم دعا کنید.
۹۶/۰۲/۱۶