نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

نبیذ

آسوده تنی که با تو پیوست...

وَ لَمْ أکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً...
[زکریا گفت] و من هرگزخود را از دعا به درگاه تو محروم و ناامید ندیده‌ام‌‌‌...
"مریم/چهار"

نویسندگان
پیوندها

پای دل

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۵۴ ب.ظ

کوه رو به رو را دیدم و خانه‌ها را. دیوارهای خانه را تماشا کردم و دیدم دوستشان دارم. زار زدم و وسط قلپ قلپ‌های اشک یادم افتاد چهار روز کارم چیدن و جابه‌جایی بوده. یادم افتاد تازه کمرم از درد افتاده. اما نمیشد. دلم می خواست دوباره همه را توی کارتن کنم و بروم جایی دورتر. دورتر. فقط کمی دورتر. جایی که خلوت باشد و دوست.

میخوانم "ای کاش که جای آرمیدن بودی" و توی دلم میگویم: «یادت هست یاسی؟» یادت هست راستی؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۳۱
مهدیه فاتح

نظرات  (۲)

مهدیه... دل ما را از چی ساخته‌اند که هیچ‌جا آرام نمی‌گیرد؟
مهدیهٔ قشنگ، شاید کم‌سعادتی‌ام بوده که کم نوشتی و من هم حرفی برای نظردادن نداشته‌ام. آمدم دیدم "ای کاش که جای آرمیدن بودی" میخوانی. من هم خوانده‌ام و می‌خوانم مدام. دلت آرام الهی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی