و یحی الموتی...
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ب.ظ
میبینم سیل دارد بنیادمان را میکند و میبرد. هر شب به بیداری و اشک و غبن پیش از خواب این را میبینم و درد خفگی از پا درم میآورد. چون نمیتوانم کاری کنم. چون این سیل، بنیاد خودم را هم برده. چون مردش نیستم؛ مرد کارهای بزرگ، کارهای واقعی. یا انگار دنیا دارد در آتش میسوزد و من تنها دارم مثل مرغ نیمبسملی جان دادن را تمرین میکنم. این دنیا و ما دنیاییهای از دست رفته را تو زنده میکنی؟
۱- دعای افتتاح و تسبیح بابا.
۲-المیرا...المیرا.
۹۴/۰۹/۲۶